●بال های سیاه و سفید○پارت 9

از زبان جیمین:

دیگه داشت اشکم در نیومد.اخه ران کی بود؟به عصبانیت گل و انداختم روی زمین و رفتم توی اشپز خونه.بی صدا گریه میکردم.که احساس کردم دستای سکی دورم حلقه شد

ا/ت:جیمین..دروغ آوریل مبارک!!

کرک و پرام ریخت.منظورش چی بود؟برگشتم سمتش دیدم یه کیک دستشه..یعنی..همه ی اینا الکی بود؟ران فقط یه ادم خیالی بود؟!؟!

روی زمین نشستم:باورم نمیشه گول خوردم

ا/ت:باورت میشه یا نه باید تحمل کنی از این به بعد قراره خیلی اینجوری اذیت بشی

گفتم:ا/ت..باور کن اگه ازدواج کرده بودیم همین الان پنج قلو توی شکمت داشتی..

ا/ت:یااااا جیمین!بی جنبه بازی در نیار فقط یه شوخی بود!

گفتم:شوخی؟یه گل از نا کجا اباد اومد و وقتی نامه رو خوندم شوکه شدم...دوست پسر؟ران؟اصلا افکارم و ریختی به هم!ب‌وس و ب‌غل..اگه تو بودی هم مثل من همچین ری اکشنی داشتی..

ا/ت با خوشحالی بغلم کرد و گفت:بیخیال یدونه دروغ آوریله خوش میگذره!اختاپوس شوخی هاش از من بدتر بود.ندیدی با باب اسفنجی چیکار کرد!؟

از حرف ا/ت خندم گرفت و تعجب کردم:بچه..

ا/ت:چی؟

گفتم:تو هنوز بچه ای!

ا/ت:من بچه نیستم!

گفتم:آها پس چطوری باب اسفنجی میبینی؟

ا/ت:اون فقط سرگرم کننده‌ست همین!

اشکام و پاک کردم و پیشونی ام رو گذاشتم روی پیشونی ا/ت و یه نفس عمیق کشیدم.

گفتم:دیگه از این شوخیا نکن

ا/ت:نخیر!اتفاقا میکنم!

گفتم:ا/ت خانوم دلش تنبیه میخواد..تنبیهش اینکه که هر روز صورتم و ب‌وس کنه..

ا/ت:جی..

حرفش و قطع کردم و گفتم:اگه غر بزنه باید هر کاری بهش میگم بکنه

داشتم همینجوری میگفتم که احسای کردن ا/ت توی بغلم هنش جا به جا میشه.

بهش گفتم:بیبی چیشده؟

گفت:جیمین...من پ‌ری‌ودم..خیلی درد دارم..(دخترا میدونن دردش چقدر بده😔)

تعجب کردم.شکمش و ماساژ دادم و بعد کمرش.موهاش و با دستام ناز کردم و چونه‌م رو گذاشتم روی سرش.بهش میکن دادم و یکم آب گرم درست کردم.حالش بهتر شد ولی نقگفت هنوز درد داره‌.داشتم شونش و ماساژ میدادم که یکم لباس ا/ت رفت بالا و دیدم کبوده.شوکه شدم

گفتم:ا/ت..این چیه؟

ا/ت:اوم هیچی..هر وقت پ‌ری‌ود میشم اینطوری میشم.

گفتم:نکنه خون بیشتر از حد بیرون رفته؟

نزاشتم حرف بزنه براید استایل گذاشتمش روی تخت یکم لباسش رو دادم بالا و کبودی شکمش و بررسی کردم.ایتیناش رو زوم بالا دیدم روی دستاش هم یکم کبوده رنگ ا/ت هم پریده.حالا باید علاوه بر پاهاش نگران هر ماه پ‌ری‌ودش هم باشم.
________________________________________________
اینم از این پارت امیدوارم دوست داشته باشی🥺🥺

I love you BTS and ARMY🔮🎶💜


#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
دیدگاه ها (۶)

●بال های سیاه و سفید○پارت 10

●بال های سیاه و سفید○پارت 11

●بال های سیاه و سفید○پارت 8

●بال های سیاه و سفید○پارت 7

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط